۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

زوال

:: زوال ::



اين چند سطر شايد بسياري را دچار هيجان كند، كه ملتي هيجان زده‌ايم؛ اما اميد دارم به مانند همه‌ي آن زمان‌ها، هيجان آنها كه هيجان زده مي‌شوند به سرعت به موقعيت عادي خود برگشته و با درايت خود آن چه را كه حافظه‌‌ي تاريخي به ياري مي‌رساند، درك، تجزيه و تحليل در خور، و در انبان انديشه‌ي خود كنند.


مفهوم و ديدگاهي را كه من از زوال در اين پست ارايه مي‌كنم، فنا شونده‌گي است.
...


به حتم همه‌ي ما ذغال در حال سوختن را ديده‌ايم و گرمايي در خور كه از سوختن توليد مي‌كند اما سرانجام به خاكستر مبدل مي‌شود!
ملت و مملكت من و شما - ايران - به حتم به چنين سرنوشتي دچار خواهد شد.
30 سال از انقلاب مي‌گذرد، انقلابي كه امروز ملت ما را در سراشيبي عميقي در همه‌ي زمينه‌ها قرار داده، از ما ملتي فاسد در اخلاق، نادان، دروغگو و پر مدعا و ... ساخته و پرداخته تا در خدمت جهان بينيِ عبا، قبا و عمامه و دوستانشان باشيم!
هر كدام از ما يك خميني، يك خامنه اي، يك احمدي نژاد و يا هر اشغال ديگري -كه ممكن است حتي از اپزيشن مخالف جمهوری اسلامی هم باشد- هستیم.
اكنون 30 سال است كه ما درگير هر روزه‌ي بیانیه های دست چندم سیاسی‌ايم از به اصطلاح متفكران سياسي‌اي كه خود همين سيستم سياسي فاسد را بنيان نهاده‌اند و يا در شكل گيري آن نقش ايفا نموده‌اند.
و ملتي هرزه و خود فروش كه در اين شب‌هنگام مي‌توانيد در آغوش اين‌وآن بيابيدش.

آيا به راستي اينگونه نمي‌باشد؟

امروز ما ملتي تن پرور در جان و انديشه، در برابر هزينه كردن براي رسيدن به حقوق نخستين خود هستيم!

امروز اولويت اساسي ما ملت ايراني با يك چرخش از آرمان آزادي خواهي به منافع شخصي و دست چندم تغيير يافته است.

در طي اين 30 سال ما زنان ايران را به كشور‌هاي حوزه‌ي آبكند(خليج) پارس صادر كرده‌ايم به عوض توليداتي كه مي‌بايست صادر مي‌شد، به همين‌گونه دانشمندان و هنرمندان و اندك سياستمداراني را كه مي‌توانستند منشأ پيدايشِ تحولات بزرگي در كشور‌مان باشند، به اقصا نقاط دنيا كوچانديم!
امروز دختران و پسران اين سرزمين، وارثان آينده و شايد اكنون! در تعريفي آشكارتر، محصولات پدران و مادراني كه "شاهكار انقلاب اسلامي" را در پي خود به نشان دارند، تنها گزينه‌ي ارزشي كه در پيش روي خود ساخته و پرداخته مي‌بينند، منافع شخصي است.

اينان دروغ و ريا پيشه مي‌كنند تا به آنچه به آنان در خانواده ارزش شناسانده شده است دست يابند؛ و هر آنچه آنقدر اهميت مي‌يابد كه در گرو رسيدن به منافع شخصي تعريف شود، و در اينجا است كه ترا‍‍‍‍‍ژدي براي يك ملت آشكار مي‌گردد.
آزادي و در واقع همه‌ي آني كه آزادي با آن زاده مي‌شود، بي‌مايه مي‌گردد و ديده نمي‌گردد و فاجعه‌بارتر آن كه سعي در ناديده انگاشتن آن مي‌شود.
اين ملت را چه مي‌شود!؟
...

هیچ نظری موجود نیست: