۱۳۸۸ فروردین ۹, یکشنبه

دستان اهريمن كه نه اهريمنان را كوتاه كنيم!

:: دستان اهريمن كه نه اهريمنان را كوتاه كنيم ::
...

آری اگر بدانیم در کجای این جهان با چه پشتوانه فرهنگی و هنری ای ایستاده ایم-خاطر نشان می کنم که این دستاورد بسیار اقوامی است که در این سرزمین می زیدند و می زییند- آنگاه با چنین چراغی بهتر می توانستیم راه را بپیماییم و دیروز را به امروز و امروز را به فرداهای بهتر پیوند دهیم؛ آنچنان که دیروزیان انجامیدند.

خداوند این سرزمین و مردمانش را نگاهدار باشد.
...

۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

و اينك روزي نو، نوروز

:: و اينك روزي نو، نوروز ::


فرصت نوشتن در اين زمان كوتاه براي اين چنين روزي براي من كه در تدارك برپا كردن سفره‌ي هفت سين هستم، بس كوتاه است.

از هفته‌ها پيش براي دور هم جمع كردن هموطنان عزيزي كه در اين ناكجاآباد بسر مي‌برند بسيار تلاش كرديم، اما تنها توانستيم چند تن را در كنار يكديگر گرد هم بياوريم؛ و اين داستاني دارد كه در فرصتي ديگر خواهم نگاشت.


اما نوروز پيروز باد


...

۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست!

:: ::


از هميشه چيزي در درون و يا شايد برون من در حال تغيير مداوم است؛ حس ناشناختي كه بياني بر آن نمي‌يابم. سر مي‌خورم از برون در درون و درون در درون و برون در درون...
گه‌گاه سامان درون و برون، اينجا و آنجا و در بيان ساده‌تر، هرآن‌چه كه مكان و زمان، با آن براي بشر مفهوم مي شود در هم مي ريزد و تا دوردست‌ها از هر سوي، طول مي‌يابد، ادامه مي‌يابد اما نه در درازا در هر سوي.
نه، به باور من اين ديوانگي نمي تواند باشد، به آن آگاهي‌اي كه روانشناسي نام مي‌يابد؛ اين دري است ورود به جهاني در اين جهان و به هر واحد در اين جهان، اما اجازه‌ي آن دست تو هست و نيست، اين زماني است براي سكوت و نگاهي ديگرگونه به هر آنچه در اطراف جهانِ ديگرگونه شونده‌ي كه در آن مفهوم مي‌گيرد حيات انديشه.

همه‌ي ما تجربه‌ي گذر از در و گام نهادن به اسپاشِ (فضا) ديگري را داريم، اما چه شكوهي، گذر از درها، از برون در درون و درون در درون وز درون بر برون، و اين تسلسل

...