۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

ناخود‌‌آگاهي!

:: ناخود ‌‌آگاهي ::
***

در بهمن سال هزار و سيصد و پنحاه و هفت - هزار و نهصد و هفتاد نه - خميني با حمايت و يا حماقت روشنفكران، مردم، كشورهاي داراي منافع و حامي مردم‌سالاري! بر مسند قدرت نشست؛ و زماني كه خميني شروع نمود به قلع و قمع دگرانديشان، روشنفكران! هر كدام ويزايي در دست قر‌قركنان مملكت را ترك كردند كه مردم از جايگاه و منزلت آنان بي‌خبرند و قدر‌شان را ندانند اما قافل بودند از جنايتي كه بر سر اين ملت آورده بودند و اينك گريبان آنان را نيز در چنگال گرفته بود. هم‌اينان در جواب آنان كه از ايشان پرسش مي‌كردند چگونه خميني را در نيافتيد كه حيله‌گر است!؟ به چند مسـاله پيش پا افتاده اشاره مي كردند و شهامت قبول اشتباه خود را نيز نداشتند هيچگاه اعتراف به ناآگاهي خود نمي‌كردند، هيچگاه عذر نخواستند از ملتي كه همه چيز خود را در راه به ثمر رساندن عقايد آنها در طبقِ اخلاص ريخته بودند و تنهاي تنها آنان بودند كه در زير اين فاجعه جان و روح مي‌فرسودند، هيچگاه بر زبان نياوردند كه از آن پير جهنمي چيزي در چنته‌ي انديشه نداشتند، نه از ولايت فقيه مي دانستند و انديشه‌هايش درباره‌ي اداره حكومت در غياب امام زمان‌شان و ...

آن يكي آن پير جهنمي را در نشريه خود، رهبر و آيت‌الله ناميد و پس از آنكه مملكت را به هديه به آن جادوگر سپردند و آنچنانكه مي‌بود بر سرشان رفت، آنگاه ناله و فغان بر آوردند كه روزهاي سياهي در پيش روست! و چه شعرها كه سرودند!

و آن ديگري با وقاحت مردم را چه‌ها كه نمي پندارد، و هم اينان غافلند كه خود به نوبه يك خميني، يك پول پوت، يك هيتلر، يك خامنه‌اي، يك احمدي‌نژاد و... هستند.

***

خط‌هايِ بالا براي آن است تا كه شايد كسي را بر حذر بدارد تا در چنين شرايطي به‌سان روسپي، در نغلتيم به‌تكرار به آغوش ديگري.


***

هیچ نظری موجود نیست: