*** ***
و نگاهِ گشودهي خود را بر آسمان گرفتم
شاهدي بر دلِ سوختهام
سوختم
شاهدي بر دلِ سوختهام
سوختم
شكفتم سينهام را
نشانت بر ميدهم را سوختنش
نشانت بر ميدهم را سوختنش
سوختم، سوختم، سوختم، سوختم
*** ***
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
درباره من
- Reza Ashoury
- در 15.06.1978 پا به دنیا گذاردم در بامدادی زیبا، در میان شالیزارهای برنج در دامان طبیعت آنجا که زمانی پردیس بود، که اکنونش چیز زیادی از آن پردیس باقی نمانده. بیشتر عمرم را در شهر بی در و پیکر رشت -همانند اغلب شهرهای میهن مان- گذرانده ام آنجا که اکنون آلوده ترین رودخانۀ جهان جاریست، در همین شهر نازیبا دوران نخستین زندگيِ خود را آغازیدم و پس از آن در تهران، پایتخت - ابر شهر و کلاف سر در گم، یکی از آلوده ترین شهرهای جهان چه در هوا، چه در سیاست و اخلاق که می تواند یکی از زیباترین شهرهای جهان باشد اما نیست و مایه شرمندگی ما؛ از آن بدتر مردمان سرزمینم، که مایه شرمندگی برای خودشانند - چند مدتي را روح رهانیدم. آنقدر كه به ياد دارم در هنر و فلسفه ميزييم. اکنون در تلاشم توشه خود را در جهان برگیرم به اندازۀ کفایت و آنچنان بزییم که شایسته نام آدمی باشد. آنگاه كه پسِ پشت می نگرم هیچگاه لحظه ای را نمی یابم که از دست رفته باشد و خُسران آن را به دل داشته باشم آنچنان که می باید و شایسته نام آدمی باشد، توشه برگرفتم. و اکنون یکی هستم در میان حدود 7 میلیارد آدمی بر روی کره ی زیبایمان در برابر آینده که با شوق وصف ناپذیر انتظارش را به دوش می کشم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر