::: گرده به گرده نشویم :::
***
در جایی خوانده ام:
...
... دولتآبادى: (روزنامهاى را مىخواند و به نقل از روزنامه مىگويد) شاملو گفت جوامع عقب افتاده مثل تن انسان خفته است. دولتآبادى: (ادامه مىدهد) "انسان خفته پس از ساعات طولانى که روى يک طرف تن خود خوابيده، احساس خواب رفتگى مىکند و همچنان در خواب شانه به شانه مىشود و باز مى خوابد. آن قدر که دوباره آن طرف تنش به خواب برود و پس از ساعتى احساس کند که بايد به طرف ديگر بخوابد."
شاملو اشاره کرد "که چنين جوامعى در خواب گرده به گرده مىشوند و در واقع به دور خود غلت مى زنند اما خيال مىکنند که پيش مى روند. و اشاره کرد به جماعتى که در طرفدارى از سلطنت تظاهرات سکوت برپا کرده بودند، در حالى که چند سال پيش از آن، همين جماعت شاه را بيرون راندند."
...
واقعیت این است که از فکر کردن به فردا دچار حسی می شوم که مغزم را دچار پریشانی می کند.
این روز ها به شدت دستان کثیفی را می بینم که سعی به داخل گشتن در نور را دارند، همین دستان دیروز خود دستی بلند در جنایات داشتند؛ اما امروز به هوا خواهی مردم من فریاد بر آورده اند!
این مردمان همانانی اند که در 30 سال گذشته گفته ی کنون خود را بر زبان می آوردند، چگونه است!؟
تو دیروز خون می نوشیدی، از خون ما، چگونه امروز از نور سخن می رانی!؟ چگونه!؟
فردا چه خواهد شد؟
هر چه شود باداباد، نام خود را در تاریخ به نام ملت ایران نشان کردیم با آزادی، کرامت انسانی، عدالت، صلح و نور، نور، نور
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر